زنگ انشا: موضوع امروز شهید گمنام

 

زنگ انشا: موضوع امروز شهید گمنام

تا پدر از در وارد شد، وحید به طرف او دوید وخود را در آغوشش انداخت و با خوشحالی گفت: سلام بابا ... بابا ... بابا ... یه چیزی می خوام ازت بپرسم . بگم؟ ... بگم؟ ...

پدر که از بی صبری وحید متعجب شده بود ، او را بوسید و بلند شد و گفت: بابا جون بذار بیام تو... بعد ! مادر وحید هم از آشپزخانه بیرون آمد وسلام کرد و گفت: سلام عزیزم. خسته نباشی . بشین برات چایی بیارم . پدر کتش را آویزان کرد و کیفش را که همیشه با خودش از شرکت می آورد ، کنار جاکفشی گذاشت . دست وحید را گرفت و آمد و روی مبل نشست . وحید با اشتیاق درحالیکه جلوی او آرام نمی ایستاد و تکان می خورد ،پرسید: بابا شهیدا کی بودن ؟ ... بهم میگی ؟ ... مامان گفته از تو بپرسم....

( ادامه در سایت جامع دفاع مقدس )



..

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : 23 آذر 1391 | 23:47 | نویسنده : محمد اسلامی |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب فروشگاه اینترنتی
  • وب تماش
  • وب تالار نیوز
  • وب رد ریپورتر